خدایا در این شبهای قدر قدم هایی را که برایم بر می داری بر من آشکار کن
تا در هایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم
و در هایی را که به رویم میبندی به اصرار نگشایم . . .
به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را
به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را
به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم
که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را
همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند
ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را . . .
" مي " ، پست و حرامست ولي تا كه خورد! آنگه به چه مقدار و دگر با كه خورد! ما مست نكرديم به جز با مردان، با لوطي و بامطرب و با همدردان! گفتم بنويسم كه به يادت هستم،تا كور شوند اول وآخر
نامردان.